در دنیایی که رسانه همه عالم را فتح کرده بگذار نام خمیگان هم در عالم مجازی بچرخد.

مغازه های روستای خمیگان

در پروسه تحولات زندگی در روستاهای ایران دوران کودکی ما یکی از نقاط عطف به شمار می رود. در این دوران، رژیم ارباب رعیتی در روستاها برچیده شده و گامهای اولیه توسعه در روستا  آغازیدن گرفته است. کار دیگر صرفا به کشاورزی و دامداری در روستا محدود نمی شود بلکه کارگری در شهرها نیز رواج می یابد.

در گذشته روستا های ایران فی نفسه یک واحد خودکفا بوده اند و داد وستد در آنها تهاتری و کالا با کالا بوده و نیازی به واسطه دیگر برای معاملات نبوده است. اما در دوره رسوخ مدرنیسم و رشد صنعت و .... بتدریج پول نقش بیشتری پیدا می کند و تبادلات نیاز به واسطه پیدا می کند. مغازه حاصل این شرایط است. 

مغازه های دوران کودکی ما در خمیگان یکی از ارکان مهم روستا و از علائم حیات ده به شمار می رفتند. در نبود ارتباطات و وسایل نقلیه که همگان نمی توانستند مایحتاج زندگی را خود رأسا فراهم کنند مغازه ها می توانستند مهم باشند و مردم را به خود وابسته و نیازمند سازند. می توان گفت اتفاقا یکی از مشاغل مهم در روستا همان مغازه داری بود چرا که درآمد ثابتی داشت، از اعتبار خوبی برخوردار بود در زندگی مردم هم نقش مهمی ایفا می کرد. محل مغازه ها در همان جغرافیای سابق روستا بود. 

در این فرآیند داد و ستدها از حالت تهاتری و کالا با کالای کامل تغییر شکل داده و مغازه ها ایجاد می شوند و پول نقش مهمتری را پیدا می کند. بنابراین تعدادی مغازه در هر روستا از جمله روستای خمیگان راه می افتد. غالب مغازه ها هم مغازه های خوار و بار بودند. خرید از این مغازه ها عمدتا به صورت نسیه انجام می گرفت و مغازه دار جنس خود را با اندکی قیمت بالاتر، برای سر خرمن یا فصل غوره می فروخت. پول در آن زمانها ارزش بالایی داشت و قیمت اجناس در قبال پول خیلی ناچیز بود. فرضا هزینه سالانه خوار و بار منزل ما در سال ۱۳۴۵ تقریبا به هزار تومان رسیده بود. عمده ترین مایحتاج آن روز مردم قند، چای، نفت، کفش، جوراب، لباس، تاید، صابون، پارچه و.... بود. البته گوشت هم از مهمترین کالاهای مصرفی بود ولی از قصابیها خریداری می شد که بعدا راجع به آنها هم خواهم نوشت.    

اولین مغازه ها در روستای خمیگان متعلق به مرحوم کربلایی قربان پدر حاج مهدی قاسمی، و مرحوم مشهدی خانعلی مرادی پدر حاج زندعلی بوده است. مغازه مرحوم خانعلی دوام و استمرار بیشتری  داشته و فعال تر هم بوده است. حاج زندعلی خودش هم مغازه داری را هر چند در محلهای مختلف روستا ادامه داده بود و مغازه ایشان حتی تا سالهای بعد از انقلاب یعنی وقتی که از روستا به کرج مهاجرت کرد در محل منزل کنونی داود غلامی دایر بود.

یکی دیگر از مغازه های معتبری که در دوران کودکی ما دایر بود مغازه مرحوم مشهدی عین الله صادقی بود که به همراه خانمش مرحوم توران ننه آن را اداره می کرد. محل مغازه در نبش منزل کنونی رضا قاسمی فرزند حاج سلیمان قرار داشت که در آن زمان متعلق به مرحوم قربانعلی محمد صفر بود. این مغازه تمام دوران زندگی کودکی، نوجوانی و جوانی ما یعنی تا فوت مرحوم عین الله و مدتی بعد از آن که خود توران ننه به تنهایی مغازه را اداره می کرد دایر بود و یکی از معتبرترین مغازه های روستا به شمار می رفت. مغازه ۲۴ ساعته کار می کرد و مرحوم مشهدی عین الله با خانواده اش در داخل آن زندگی می کردند. هر چیزی که برای خانواده های آن روز لازم بود در این مغازه پیدا می شد. بارزترین ویژگی مشهدی عین الله، زیرکی و دانایی اش بود. مردی دنیا دیده و سرد و گرم چشیده که در هر زمینه ای حرفی برای گفتن داشت. 

مرحوم قربانعلی محمد صفر هم در جوار این مغازه، مغازه ای کوچک داشت که به صورت فصلی فعالیت می کرد اما دوام و استمرار زیادی پیدا نکرد.  

مغازه مهم و شاید مهمتر دیگر مغازه فرزندان مرحوم مشهدی حیدر( مرحومان محمد عباسی، بیرامعلی و محمدباقر) بود. این مغازه نیز تا فوت مرحوم مشهدی محمد از رونق بسیار زیادی برخوردار بود. یعنی عموم مردم روستا مایحتاج خود را از مشهدی محمد خرید می کردند. مشهدی محمد عباسی آدمی آرام، خوش مشرب، زیرک، شوخ طبع، مؤمن و مؤدب بود. همواره در مغازه قرآن، حلیه المتقین،کتاب قمری و دخیل می خواند، مشرب مکتب خانه ای داشت، و به همراه مرحوم میرزا ابوالقاسم جعفری دروس امروزی مدارس را چندان اهمیت قایل نمی شد. خدایشان بیامرزد چقدر این آدمها خوب و دوست داشتنی و با معرفت بودند. شخصیت آنان یک به یک باید توضیح داده شود.

مغازه معتبر دیگر مغازه مرحوم مشهدی هادی قاسمی بود که در گوشه منزلش که امروزه پسرش مهدی در آن ساکن است قرار داشت. مرحوم هادی خصلتهای خاصی داشت. همه افراد را به ترازوی ارزیابی می گذاشت و ارزیابی می کرد. او از زمانش جلوتر بود آن زمانها که مردم نان برای خوردن پیدا نمی کردند هادی یک رادیو نفتی داشت و با دقت به آن گوش می کرد و از اوضاع و احوال زمان با خبر می شد. او به درستکاری و ارزان فروشی شهرت داشت. حساب و کتابش بسیار دقیق بود مثلا ۵ شاهی اگر از او طلب کار می شدی بر می گرداند و اگر او هم از شما کمتر از این طلبکار می شد می گرفت. برای تک تک مردم روستا قضاوت خاصی داشت. خیلی رک و صریح بود. علاقه داشت با جوانها بویژه جوانهای تحصیل کرده ارتباط داشته باشد. با مردم روستا مراوده زیادی نداشت فقط خرید و فروش.در مجموع اخلاق خاصی داشت و همه نمی توانستند با او کنار بیایند و به همین دلیل خیلی ها زود از او می رنجیدند و به مغازه او نمی رفتند. ایشان یک مغازه هم در رزن داشت که در آن پارچه می فروخت وضع مالی اش نسبت به دیگر مردم روستا خیلی خوب بود اما قلق های خاصش موجب شد که در تجارت موفق نباشد و گوشه گیر شد. بعد از شهادت پسرش شهید محمد علی قاسمی دیگر بطور کلی از مردم کناره گرفت تا این که رحمت خدا رفت. ایشان به چند دلیل ( پیشگامی من در روستا از نظر تحصیلات، تهور و ماجرا جویی من، نسبت فامیلی، و....) بامن رابطه خاصی داشت و خاطرات زیادی از او دارم که باید بنویسم. 

مرحوم شیخ علی آقا صادقی مغازه ای در کنار منزلش در یوخاری محله  داشت که آنجا هم به هر دلیل جزء مغازه های تاپ محسوب نمی شد. یعنی بسیاری از اهالی یوخاری محله هم برای خرید به مغازه های پایین محله می آمدند. البته مرحوم شیخ علی آقا شخصا انسانی شایسته و فاضل بود. ایشان جزء مؤمن ترین افراد روستا، اهل مسئله و اهل خمسو زکات و هلال و حرام بود. همواره پای منبر و مسجد حضور داشت و در آخر همانگونه که همگان اطلاع دارند در راه سفر به زیارت حضرت اباعبدالله (ع) به رحمت ایزدی پیوست. 

از دیگر مغازه های نسبتا فعال در قدیم که عمر خیلی طولانی پیدا نکرد مغازه خوار وبار فروشی حاج عبدالله و حاج سلیمان قاسمی بود. این مغازه از سالهای ۱۳۴۵ تا حدود ۱۳۵۰ فعال بود و مشتریان زیادی داشت اما به دلایلی شراکت این دو برادر به پایان رسید و مغازه هم برچیده شد.

حاج شکرعلی فرزند مرحوم رحمان هم از افرادی بود که هر از چندی مغازه ای را به راه می انداخت و اداره می کرد. اما مدتی وی مغازه ای را در محل کنونی مغازه محسن یحیوی داشت که با مهاجرتش به کرج در حدود سال ۱۳۵۷مغازه هم کارش به پایان رسید. این مغازه هم به دلایلی از رونق زیادی برخوردار نبود. 

حاج بداغ و محبعلی میرزایی ابتدا مغازه خود را در روستا دایر کردند مدتی هم این مغازه در روستا فعال بود ولی آنها الحمدلله رشد کرده و مغازه را به رزن منتقل کردند و در آنجا پیشرفتهای مناسبی کردند.

میرزا کتابعلی هاشمی هم در دوران کودکی ما چند بار مغازه تأسیس کرد اما فصلی بود و زیاد فعال نبود.

به علاوه مرحوم داداشعلی کریمی، شیخ محمود و مرحوم حاج احمد میرزایی، حاج عروج بهرامی، مرحوم حاج محمد علی یحیوی، مرحوم نبی قاسمی، سیف الله قلندری و تعداد دیگری هم در روستا برای مدتی مغازه دار بودند اما مغازه های آنها خیلی حرکت چشمگیری نداشته است.

چولاق حسینعلی هم در محل کنونی مغازه ابراهیم قاسمی مغازه مختصری داشت که برای آن خاص خواهم نوشت.

مغازه های متأخر که الآن دایر هستند را فقط اشاره می کنم و می گذرم و در آینده باید برای آنها با تفصیل نوشت.

۱- مغازه حاجی قدیرعی عیوضی، ۲- مغازه محمود شمسیان، ۳- مغازه غلامرضا هاشمی۴- مغازه میرزا کتابعلی هاشمی۵- مغازه محسن یحیوی۶- مغازه عاشورعلی یحیوی۷- مغازه محمد فیضی ۸- مغازه مجید مرادی

 

 


منبع : http://advdghki.blogfa.com/post-67.aspx
تاریخ انتشار :  جمعه دوازدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 13:17 | توسط : علی علوی  |